تو،
میان لایکها و کامنتها و تگها،
مغرور می نشینی.
من،
میان قبضها و قسط ها و قرضها،
مبهوت گم می شوم.
تو،
برای کمپین،
کلیکی به خرج می دهی.
من،
به طعم بطری و باتوم،
نفسی تازه می کنم!
تو،
شراب و ویسکی و شامپاین،
به گفتن "چیرز" می خوری.
من،
عرق سگی،
به اسم "خدا"، شلاق میشمرم.
شب ،
تو خسته ای!
ولی به خواب نمی روی.
من،
به ثانیه ای،
به قصه دیدار می روم.
===================
امیر مددی - 02/08/2011
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر