بهار به جبر گردش زمین
رنگ و بویی تازه آفرید
- مردم به شادمانی برخاستند
پرنده
- در جدال
جیغی کشید و کِرمی را ربود
- صدایش را آواز نامیدند
مردم اما
پنجاه و پنج سالگیِ خواهرم را چیزی نگفتند
تنها مادر
خفت روسری اش را تنگتر کرد و گفت:
" قسمت بود "
پرنده و درخت در اشک محو می شدند.
فوریه 2015