۱۳۹۰ آذر ۱۷, پنجشنبه

گذر


تیزی سنگها و انبوهی کلوخها،
خط ممتدی  از فولاد نورد شده ،
صدایی که تتق، تتق،
 گاه و بیگاه تا مغز استخوانم می جهید،
و آب بارانی به طعم سیگار و چرک گلوی مسافران.
به ضرب قطاری حتی،
دونیم شود ساقه ام،
شادم
که همبستر همیشگی این خطوط نمانده ام.
--
امیر مددی ، دسامبر 2011

هیچ نظری موجود نیست: