۱۳۸۸ مرداد ۲۴, شنبه

آفلین

یک بینایی خاص
و چشمانی که عمق هر وجود را زود می دید
و زبان تمام پرنده ها را می فهید
و برایشان دانه می ریخت
و برای آنها حکایتهایی از پرهای زیبای خودشان سر می داد
و آنها را به دوست داشتن یکدیگر لایق می دید:
" آفلین "
3/3/1377

تقدیم به آفلین فرید

۱۳۸۸ مرداد ۲۳, جمعه

کسی زنگ کلیسا را به صدا درآورد
ابرها ، ابروهایشان را درهم کشیدند
و بغض پرحجمی در انتظار باران بود
صدای آشنایی چیزی را به خاطر می‌آورد
و سئوالی در ذهن تکرار می شد.
تنهایی از چمباتمه غمگینش می بارید
به یاد می آورد نوزادی را که قبل از دنیا آمدنش
رسالتش را می دانست !
و او در تردید بزرگی مانده بود :
آیا من اینگونه سرنوشتم را برگزیده ام ؟
آسمان غرید ،
ابر بارید و باران بیابانها را آب داد ،
عطر صلح در جهان پیچید
و لحظه ای تمام انسانها مدهوش شدند ،
بی تردید پنجره را باز کرد ،
و پستچی را دید ، لوحی سفید آورده ،
که بر آن "یاد پرواز " حک شده بود .
9/10/1377

۱۳۸۸ مرداد ۲۰, سه‌شنبه

فراموشی

فراموشی ناخواسته ای است
پارو زدن زندگی
اگر در مسیری که عهد بسته ای ، رفته باشی
به هنگامش،
حس خواهی کرد،
آرامشی را در زیباترین افق جاودانه ،
و اگر فراموش کرده باشی
روحت را مدام چنگال می زند،
سقوطی تلخ ،

( 23/9/1377 )